چرا احساس منفی نشانهای برای پیشرفت خود است؟
منظور از احساس منفی، الزاما داشتن تجربهی ناخوشایند نیست.
میتوان احساس منفی رابه هر حسی اطلاق کرد که فرصتی به وجود میآورد تا تغییرات مثبت آشکار شده و رشد شخصی آغاز شود.
هر زمان که احساس منفی به انسان دست داد، نشانهی مسیری است که اشتباه طی شده است.
احساس منفی که بدون هیچ دلیل مشخصی به وجود آید، حتی میتواند مانند ناراحتی جسمی بروز کند.
احساسات منفی باعث میشوند با چیزهایی روبرو شوید که تا به حال انکار میکردید.
این احساسات میتوانند به شما کمک کنند تا استعدادهای خود را شکوفا کنید.
رد شدن از کنار احساس منفی و درگیر شدن با احساسات منفی کاملا با نادیده گرفتن آن متفاوت است.
پذیرش احساس منفی
احساسات منفی به طور طبیعی بر احساس خوبی که اکنون داریم تأثیر میگذارد که امری طبیعی است.
اما احساس منفی هدف دیگری هم دارند: ما را متوجه قطعهی نادرست پازل زندگی میکنند.
در اغلب موارد، باید تفکر خودتان را اصلاح کنید.
اما همیشه این امر نه آسان است و نه امکان پذیر است.
بررسی تفکر مانند این است که خودتان را قلقلک بدهید.
افکار غیر منطقی با تجربهها، برداشتها، باورها و تعصبات ما در ارتباط هستند.
پسبهتر است به جای اینکه تلاش کنید تنها احساس منفی را از بین ببرید، میتوانید از آن مانند یک ابزار استفاده کنید.
میتوانید خود را از این چارچوب همیشگی رهایی بخشید و به نحوی دیگر بیاندیشید.
میتوانید به جای استفاده از قالبهای همیشگی به این بیاندیشید که اصلا چرا این احساس منفی به سراغتان آمده است، سپس تلاش کنید تا منطق پشت این احساس را پیدا کنید.
یافتن راهی از ناکجا آباد به سمت درک احساس منفی
احساس منفی ناشی از عدم اطمینان است که به نوبه خود ناشی از ندانستن است.
انسان در طول تاریخ تلاش کرده تا از دام نادانی رهایی یابد.
جهان باستان تا رنسانس، انقلاب صنعتی، سکولاریزاسیون و انقلاب فنی همه برای رسیدن به دانایی شکل گرفته است.
علم و دانش جایگزین معنویت و خرد شده است.
برای رسیدن به ایمنی، دانایی نکتهی کلیدی بود و ما را از حیوانات جدا کرد.
البته باعث شد که احساس امنیت کنیم.
اما سوال اصلی این است.
چگونه وقتی تاریخ بیانگر اینهمه حقایق، آمار و ارقامی است که تنها با یک کلیک میتوانید به آنها به سادگی دست یابید، چرا هنوز احساس منفی به سراغتان میآید؟
پاسخ، تکامل است.
با این حال که در طی این قرون و اعصار، شکل ظاهری زندگیتغییرات چشمگیری داشته است، اما هنوز غرایز حیوانی در انسان نمرده است.
پاسخ یک کلمه است.
ما هنوز حیوان هستم.
شاید فناوری باعث شده که دیگر به برخی از مهارتهای اجدادمان نیاز نداشته باشیم، اما غرایز حیوانی ما هنوز در لایههای زیرین بیدار هستند.
در دوران کودکی به ما آموختند که ندانستن چیز بدی است.
شاید امروزه کلمه نادانی بار منفی پیدا کرده است، اما حقیقت این است که در اصل نادانی به معنای کمبود دانش یا اطلاعات است.
داشتن یقین، باعث میشود از بررسی ایدهها و دیدگاههای جدید باز میدارد و ما را از این پتانسیل هم برای خودمان و هم برای دیگران محروم میکند. یقین، قاتل خلاقیت است.
زندگی یک کودک خردسال همیشه پر از ماجراجویی است.
هر لحظه او در پی کشفیات و تجربیات جدید است.
زندگی او را با یک بزرگسال مقایسه کنید.
برای فرد بزرگسال هیچ چیز دیگری وجود ندارد که توجهش را جلب کند.
خیلی خستهکننده است. درست است؟
چه زمان برای فرار از احساس منفی قضاوت باید کرد
گاه پیشمیآید که فردی را بر اساس لباس، لهجه، رفتار وی، کلماتش، اتومبیلی که رانندگی میکند یا شاید خانهای که در آن زندگی میکند قضاوت کنید.
ذهن انسان به گونهای طراحی شده است که با هر چه روبرو میشود، آن را قضاوت میکند.
این راه تنها روشی طبیعی برای حفظ امنیت خود است.
با این حال قضاوت کردن همیشه بد نیست.
گاه با موقعیتی روبرو میشوید که لازم است آن را قضاوت کنید:
چرا احساس منفی نسبت به آن شخص دارم؟
آنها من را به یاد چه کسی می اندازند؟
چه چیزی در مورد آنها است؟
گاه شما قضاوت کردن خودتان را قضاوت میکنید.
این همان خطری است که بابد از آن بپرهیزید.
زیرا شما قبل از اینکه خود بدانید ناخودآگاه موقعیت را مورد قضاوت قرار دادهاید.
وجود این احساس منفی، نشانهای از پیشرفت است.
حتما شما هم با افراد معلول روبرو شدهاید.
احساس شما از حضور کنار آنها چیست؟
برخی از افراد در این موقعیتها احساس منفیی دارند.
اما دلیل آن چیست؟
آیا ترس از ناشناختهها میتواند دلیل آن باشد؟
یا ترس از احتمال اینکه خودشان روزی معلول شوند؟
یا شاید فقط غیرقابل پیش بینی بودن شخصی باشد که «متفاوت» است این احساس منفی را ایجاد میکند؟
تصور کنید که در سوپرمارکت هستید و مادری یکی از سه فرزندش را سرزنش میکند.
ابتدا لحنش کمی تند است سپس فریاد میزند و در نهایت میزند به کودک سیلی میزند.
کودک چه حسی دارد؟
مادر چه حسی دارد؟
چه حسی میتواند داشته باشد که چنین رفتاری را مرتکب شده است؟
از همه مهمتر، شما چه احساسی دارید و چرا؟
اینکه تشخیص دهید پاسخ عاقلانه و واکنش غریزی چه تفاوتی دارند بسیار مهم است.
اگر بتوانبد به جای واکنش، پاسخ دهید یعنی به آگاهی رسیدهاید.
پذیرش غریزه و درک واکنش، انسان رنسانس را به عصر تاریک کشاند.
راه درست این است که در هنگام قضاوت دریابید که اکنون غریزه است یا از پاسخ آگاهانه استفاده میکنید.
انسانها در درون خود تمایل دارند به کسانی اعتماد کنند که از نظر منطقه جغرافیایی به آنها نزدیکترند.
این اعتماد فقط مختص کسانی نیست که در همسایگی آنها هستند و هر روز یکدیگر را میبینند، بلکه حتی با کسانی اعتماد میکنند که شبیه آنها هستند و مانند آنها رفتار میکنند
این احساس بیشتر ناشی از غریزهی حاکمیت قانون است.
بر اساس این غریزه تخلفات، بیشتر اغلب توسط افراد غریبه انجام میشد.
اگر در این مرحله نتوانید پاسخ را از غریزه متمایز کنید این بی اعتمادی به راحتی میتواند به بیگانه هراسی یا نژادپرستی کامل تبدیل شود.
با تجزیه و تحلیل احساسات خود، میتوانید بر اساس منطق خود انتخاب کنید که به موقعیتها چگونه واکنش نشان دهید و به سادگی به آنها واکنش نشان ندهید.
عوامل بروز احساس منفی
احساس منفی در بیشتر مواقع پیش درآمد دستیابی به موفقیت است.
برای اکثر افراد، داشتن پیش فرض از یک موقعیت باعث میشود حس کنترل بر موقعبت داشته باشید
چندین عامل بالقوه میتوانند احساس منفی را ایجاد کنند.
- عدم اصالت
- تضاد ارزشها
- فقدان ارزش شخصی
- عدم تحقق
- بی هدف بودن
- عدم کنترل در زندگی فرد
- ایثار – ایفای نقش
- گناه
عدم تناسب بین ارزشها و اعمال ما، گاه آگاهانه و گاه ناخودآگاه همیشه جایی نمایان خواهد شد و باعث ایجاد احساس منفی در ما میشود.
خودسازی نتیجهی احساس منفی
خود سازی به اینمعناست که بدانیم کجا هستیم و دوست داریم کجا باشیم
بسیاری از افراد با آرزوی بهتر شدن اوضاع، سفر خود را برای پیشبرد زندگی خود شروع میکنند.
شغل بهتر، زندگی اجتماعی بهتر و روابط بهتر میتواند انگیزهای برای بهتر شدن اوضاع باشد.
وقتی به آینه نگاه میکنید چه چیزی میبینید؟
اگر میخواهید بهترین خود باشید، پس باید خود واقعی خود باشید، خود معتبر.
خود واقعی شما لزوما نسخهای نیست که ایجاد کردهاید.
این خود میتواند جنبههای منفی بسیاری را نیز شامل شود.
خود واقعی شما، موجود درونی شما است.
این خود میتواند ذهن برتر شما باشد.
میتواند نسخهای باشد که بی گناه وارد این جهان شده است – و هنوز هم که هست.
نتیجه
دفعه بعد که احساس ناراحتی کردید، سعی کنید به جای اینکه از آن فرار کنید، به سمت آن احساس منفی بروید.
آن را بررسی کنید، در مورد آن کنجکاو باشید، و با انجام این کار، آن را ناتوان کنید.
با اینکار در نتیجه به خود قدرت میدهید.
در مرحله بعد، تفکر پشت احساس منفی را شناسایی کنید.
شما و تنها شما باید انتخاب کنید که با کدام افکار میخواهید درگیر شوید و کدام یک را بازیابی کنید.
با شناختن ناراحتی به عنوان نشانهای برای بهبود خود، این فرصت را می یابید که بهترین نسخه از خود باشید – برای «بهتر بودن».
لینک منبع: lifehack.org