نحوهی تغییر باورها در جهت تغییر هویت اصلی و پایبند ماندن بر اهداف
در یکی از اولین مقالاتم، مفهومی با عنوان عادتهای مبتنی بر هویت را مورد بحث قرار دادم.
ایدهی اصلی این است که باورهایی که شما نسبت به خود دارید، میتوانند بر رفتارهایتان در بلندمدت تاثیرگذار باشند.
شاید خود را به رفتن به باشگاه ورزشی یا خوردن غذاهای سالم برای یک یا دو بار فریب دهید.
اما در صورت عدم تغییر هویت اصلی خود، پایبند ماندن به تغییرات بلندمدت دشوار خواهد بود.
اکثر افراد با تمرکز بر اهداف مبتنی بر نتیجه مانند «میخواهم ۲۰ پوند وزن کم کنم» یا «میخواهم یک کتاب پرفروش بنویسم» شروع میکنند.
اما این تغییرات سطحی هستند.
ریشهی تغییر رفتار و ایجاد عادتهای بهتر، هویت اصلی است.
هر کاری که انجام میدهید، از از باور اساسی که آن کار امکانپذیر است، نشأت میگیرد.
بنابراین، اگر هویت خود را تغییر دهید (نوع شخصیتی که باور دارید هستید)، تغییر اعمال سادهتر خواهد شد.
این ما را به یک سوال مهم میرساند: دقیقاً چگونه هویت ما شکل میگیرد؟
و چگونه میتوان بر جنبههای جدیدی از هویت که بدرد میخورند، تاکید کرد و به تدریج قسمتهایی که مانع از پیشرفت میشوند را حذف نمود؟
چگونه میتوان باورهای خود را تغییر داد؟
هویت اصلی از میان عادتها برمیخیزد.
شما با باورهای از پیش تعیین شده به دنیا نیامدهاید.
تک تک باورها، از جمله آنهایی که در مورد خودتان است، از طریق تجربه به دست میآیند.
به طور دقیقتر، عادتها نحوهی تجسم شما از هویت اصلی هستند.
زمانی که هر روز تخت خود را مرتب میکنید، هویت یک فرد منظم را مجسم مینمایید.
وقتی هر روز مینویسید، هویت یک فرد خلاق را مجسم مینمایید.
وقتی هر روز ورزش میکنید، هویت یک فرد ورزشکار ار مجسم مینمایید.
هر چه بیشتر یک عادت را تکرار کنید، هویت اصلی شما در ارتباط با با آن رفتار بیشتر تقویت میشود.
در واقع، عبارت هویت اصلی اساساً از کلمات لاتین essentitas به معنی بودن و identidem به معنی مکرر گرفته شده است.
هویت در واقع «وجود تکراری» ماست.
هویت اصلی شما در حال حاضر هر چه که باشد، تنها به این دلیل بر آن باور دارید چون اثبات شده است.
اگر برای بیست سال هر یکشنبه به مراسم مذهبی بروید، مدرکی مبنی بر مذهبی بودن خواهید داشت.
اگر هر شب یک ساعت زیستشناسی بخوانید، مدرکی مبنی بر درسخوان بودن خواهید داشت.
حتی اگر در آب و هوای برفی به باشگاه میروید، مدرکی مبنی بر تعهد به تناسب اندام و ورزشکار بودن خواهید داشت.
هر چه مدارک و شواهد بیشتری برای یک باور داشته باشید، بیشتر آن را باور خواهید کرد.
برای زمان طولانی از اوایل زندگی، من خود را یک نویسنده نمیدانستم.
اگر از تک تک معلمان دبیرستان یا اساتید کالج سوال کنید، من در بهترین حالت تنها یک نویسندهی معمولی بودم.
زمانی که شغل نویسندگی خود را آغاز کردم، مقالات خود را برای چند سال اول هر دوشنبه و پنجشنبه منتشر میکردم.
با افزایش شواهد و مدارک، هویت من به عنوان یک نویسنده نیز افزایش یافت.
من به عنوان یک نویسنده شروع نکردم بلکه از طریق عادتهایم به یک نویسنده تبدیل شدم.
البته، عادتها تنها اقداماتی نیستند که بر هویت تاثیر میگذارند بلکه تعداد تکرار آنهاست که معمولاً اهمیت دارد.
هر تجربهای در زندگی، خویشتنبینی شما را اصلاح میکند اما بعید است بتوانید خود را به خاطر یک بار ضربه زدن به توپ، بازیکن فوتبال یا یک بار نقاشی کردن، هنرمند در نظر بگیرید.
با این وجود، هر چه این اقدامات را بیشتر تکرار کنید، مدارک بیشتری جمعآوری میشوند و خویشتنبینی نیز شروع به تغییر میکند.
تاثیر تجربیات یکباره محو میشوند در حالی که تاثیر عادتها با گذشت زمان تقویت میشود؛ این بدان معنی است که عادتها بخش اعظمی از شواهدی را تشکیل میدهند که هویت اصلی ما بر مبنای آنهاست.
به این ترتیب، فرآیند ایجاد عادتها در واقع فرآیند تبدیل شدن به خود است.
این یک تکامل تدریجی است.
ما با تکان دادن انگشتانمان و تصمیم گرفتن برای تبدیل به یک فرد کاملاً جدید، تغییر نمیکنیم.
ما ذره به ذره، روز به روز، عادت به عادت تغییر میکنیم.
ما پیوسته در حال تحولات خرد خود هستیم.
هر کاری که میکنید، تاییدی بر نوع شخصیتی است که میخواهید به آن تبدیل شوید.
اگر خواندن کتابی را کامل کردهاید، احتمالاً شخصیتی دارید که به خواندن کتاب علاقهمند است.
اگر به باشگاه ورزشی بروید، احتمالاً شخصیتی دارید که به ورزش کردن علاقهمند است.
اگر تمرین گیتار میکنید، احتمالاً شخصیتی دارید که عاشق موسیقی است.
هر عادتی مانند یک توصیه است: شاید این کسی باشد که هستم.
یک نمونه نمیتواند باورهایتان را تغییر دهد اما با افزایش رایهای مثبت، شواهد هویت جدید شما نیز تغییر میکند.
این یک دلیل است که چرا تغییر معنادار نیاز به تغییر رادیکالی ندارد.
عادتهای کوچک با ارائه شواهدی از هویت جدید میتوانند تفاوت معناداری را ایجاد کنند.
و اگر تغییری معنادار باشد، پس در واقع بزرگ است.
این پارادوکس ایجاد پیشرفتهای کوچک است.
با کنار هم گذاشتن تمامی این موارد، متوجه خواهید شد که عادتها مسیر تغییر هویت اصلی هستند.
کاربردیترین روش برای تغییر شخصیتی که دارید، از طریق تغییر کارهایی است که انجام میدهید.
- هر وقت که یک صفحه مینویسید، شما نویسنده هستید.
- هر وقت که ویولن تمرین میکنید، موسیقیدان هستید.
- هر وقت که ورزش میکنید، ورزشکار هستید.
- هر وقت که کارکنانتان را تشویق میکنید، رهبر هستید.
هر عادتی نه تنها نتایجی به همراه دارد بلکه به شما یک درس بسیار آموزنده هم میدهد: این که به خود اعتماد داشته باشید.
شما کم کم باور میکنید که در حقیقت قادر به انجام این کارها هستید.
زمانی که رایهای مثبت افزایش یابند و شواهد تغییر کنند، داستانی که به خود میگویید نیز شروع به تغییر خواهد کرد.
البته، این میتواند به روش عمل نیز عمل کند.
هر وقت که داشتن یک عادت بد را انتخاب میکنید، در واقع به آن هویت رای مثبت میدهید.
خبر خوب این است که لازم نیست بی عیب و نقص باشید.
در هر انتخاباتی، رایهایی به هر دو طرف داده میشود.
شما برای پیروزی در انتخابات به رایهای یکپارچه نیاز ندارید؛ بلکه تنها اکثریت آراست که اهمیت دارد.
فرقی ندارد که چند رای برای یک عادت بد یا رفتار غیرمولد هم وجود داشته باشد.
هدف شما صرفاً این است که در اکثر مواقع پیروز شوید.
به همین دلیل است که من شروع با اقدامات کوچک (آرای کوچک هم شمرده میشوند!) و تداوم را توصیه میکنم.
برای شروع از قانون دو دقیقه استفاده کنید.
استراتژی ساینفلد را برای حفظ تداوم دنبال نمایید.
هر اقدامی تبدیل به یک رای کوچک میشود که به شما میگوید: من این را در مورد خودم باور دارم!
و در نقطهای، شما واقعاً باور خواهید داشت.
هویتهای جدید به شواهد جدید نیاز دارند.
اگر تنها به همان آرایی که همیشه داشتهاید، اکتفا کنید، به همان نتایج همیشگی دست پیدا خواهید کرد.
اگر چیزی تغییر نکند، هیچ چیز قرار نیست تغییر کند.
لینک منبع: jamesclear.com
محمد تقی لو
خوب بود.