کمال گرایی میکشتت!
وقتی اغلب مردم به استیو جابز فکر میکنن طبیعتا اپل به ذهنشون میرسه اما داستانی که همیشه درباره جابز به ذهنم میرسه، هیچ ارتباطی با اپل نداره خب تقریبا هیچ ارتباطی
در سال ۱۹۸۵، جابز از اپل اخراج شد بخاطر دعوای طولانیش با جان اسکالی که اونزمان مدیرشرکت بود پس اون با تعدادی از کارمندها از اپل رفت تا شرکت کاملا جدیدی راه اندازی کنه وچیزی رو توسعه داد بنام کامپیوتر NEXT
این ابداع، سبک کامپیوتری بسیار قدرتمندتری مخصوص کالج ها بود که در کیسهای مکعبی سیاه قرار داشت ایزاكسون در زندگینامه جابز میگه که جابز تاکید داشته این رنگ سیاه که بخش خارجی کیس رو پوشش داده، با هزینه اضافی به بخش داخلی هم اعمال بشه هرچند تقریبا هیچ مشتری هرگز کیس رو باز نمیکنه تا رنگ رو ببینه این ماجرا یک ویژگی معروف جابز رو نشون میده: کمال گرایی جابز جابز کمال مطلق رو در سخت افزارها و نرم افزارهای تولیدی خود و تیمش طلب میکرد این یکی از دلایلیه که کار کردن براش رو خیلی سخت میکرد و یکی از عللی که گاها نسبت به کارمندهاش بیرحم میشد
اما میراثی که جابز و باقیِ كمال گرایان معروف باقی گذاشتند سبب میشه فکرکنی كمال گرایی چیزیه كه ارزش تلاش داره بعضی افراد حتی به داشتنش افتخار میکنن برای همینه که «من کمال گرا هستم» یکی از پاسخ های کلاسیک به سوالی تکراری در مصاحبهس که «بزرگترین نقطه ضعفت چیه؟» درکنار جوابهای جذابی مثل «من خیلی سخت و زیاد کار میکنم» یا «من بیشازحد اهمیت میدم» یا اینکه «من هیچ نقطهضعفی ندارم»
اما در ادامهی این ویدیو خواهید فهمید که کمال گرایی واقعاً یک نقطه ضعفه حتما مزایای خودش رو داره و کسانی مثل جابز کاری میکنن که مزیت بنظر برسه اما به طور کلی، اشکالات اون واقعاً بیشتر از نقاط قوتشه
در سال۲۰۱۸ تحقیقی تمام پژوهشها درباره کمال گرایی در دهه های گذشته رو مرور کرد اونها فهمیدن شاید کمال گرایی با انگیزه در کار و صرف ساعات بیشتر تطابق داشته باشه اما در عین حال با استرس، با فرسودگی، با اضطراب، با کار بیش از حد و با افسردگی هم مطابقت داره و اگه شواهد حکایتی رو به اون تحقیق اضافه کنم، میفهمم که منم مدتهاست که کمال گرا هستم و بنظرم این اشکالات زیادی داره و اغلب روی قسمت کوچیکی از پروژه بشدت تمرکز میکنم، موضوعی که در کل کار آنچنان اهمیتی هم نداره
این باعث میشه وقت زیادی رو تلف کنم همین امسال ویدئویی ساختم بنام نحوه تفکر راهبردیتر اگه دیده باشیدش، میدونید که توی ویدئو کلی شطرنج بازی کردیم من واقعاً دلم میخواست یک نمای ویژه بگیرم تصور کردم که دوربین رو بالای صفحه شطرنج قرار بدم و وقتی موقعیتهای مختلف شطرنج انجام میشن دوربین آروم عقب بره
در نهایت باید یک بازی شطرنج روی صفحه بازی میشد میتونستم با حرکت تصادفی مهره ها خیلی سریعتر عکس بگیرم و فقط چندوقت یکبار مهره ها رو جابجا کنم و بعد همه اونها رو به هم بچسبونم و ویدئوی نهایی رو بسازم اما تو ذهنم، تنها راه برای انجام صحیح اون سکانس این بود که یک بازی واقعی رو در صفحه شطرنج اجرا کنم اینجا تام داره با خودش شطرنج بازی میکنه پس وقتی مردم نماهای مختلف صفحه شطرنج رو میدیدن میفهمیدن موقعیت ها واقعیان و حرکات منطقی انجام شدن ولی کسی دربارهش حرفی نزد
شک دارم کسی متوجه شده باشه که روش حرکت مهره ها واقع گرایانهس و این باعث شد زمان خیلی بیشتری صرف بشه اما چاره دیگهای نداشتم و علاوه بر اتلاف وقت برای چیزهایی که واقعاً نیازی بهشون نیست گاهی به هیچ عنوان قادر به شروع کار نیستم تا اینکه درست به آخرین مهلت تحویل پروژه میرسم بعد ایده به ذهنم میرسه و مینویسمش، اما مغزم میگه نه، اینا خوب نیستن مخاطب بیشتر ازت انتظار داره و این ایده توجهشون رو جلب نمیکنه پس من شخصاً دوست دارم کمال گرایی تأثیر کمتری در زندگیم داشت و اگر شما هم خودتون رو کمال گرا میدونید، شاید نظرتون همین باشه
پس میخوام در این ویدیو درباره راه های عبور از کمال گرایی یا شروع این راه طولانی صحبت کنم و برای این کار باید اول بهتون بگم یک فرد کمال گرا واقعاً کیه چون کمال گرا کسی نیست که صرفا استانداردهای بالایی برای خودش داره دیوید برنز بعنوان روانشناس میگه «کمال گرا شخصیه که استاندارهاش بالاتر از حد معقوله» و «کسی که اجبارا و بی وقفه برای رسیدن به اهداف غیرممکن تقلا میکنه» و، توجه کنید، این قسمت خیلی مهمه
«ارزش خودشون رو کاملا براساس میزان بهره وری و موفقیت اندازه گیری میکنن» داشتن استانداردهای بالا برای خودتون عالیه اما فرد کمال گرا بیشازحد زیاده روی میکنه استانداردهارو خیلی بالا میبره و ارزشش رو بهش گره میزنه کمال گرایی بشکل کلاسیک به دو نوع تقسیم میشه: کمال گرایی سازگار و ناسازگار اسامی دیگه شون اینه: کمال گرایی تعالی جو و کمال گرایی اجتناب از شکست کمال گرای تعالی جو، فردی با استانداردهای بسیار بالا در کاره اون دائم درتلاشه که کارشو به بهترین شکل انجام بده اون کمال گرایی رو به افرادی که زیردستشن و حتی گاهی دوستانش هم اعمال میکنه از طرف دیگه، کمال گرای اجتناب از شکست فردیه که بیشتر از عدم موفقیت فراریه
اون نگرانه بقیه فکرکنن کارش بهحدکافی خوب نیست و این به این معناست که اون هم بهحدکافی خوب نیست انواع دیگری هم ممکنه باشه در سال۱۹۹۱ دو روانشناس کانادایی مدل خودشون رو با سه نوع مختلف توسعه دادند کمال گرایی خودمحور که در اون استانداردهای بسیار بالایی برای خودتون دارید کمال گرایی دیگرمحور که استانداردهای غیرواقعی برای دیگران دارید و کمال گرایی تجویز اجتماع که بازهم احساس میکنید دیگران استانداردهای بسیار بالایی براتون دارن و شما نمیتونید اونارو برآورده کنید وقتی من به کمال گرایی خودم نگاه میکنم، کاملا در یکی از این دسته ها قرار نمیگیرم بله، من استانداردهای بالایی برای کار خودم دارم میخوام همه چیز در بهترین حالتش باشه
اما همچنین حس میکنم افرادی که میشناسم، هم در دنیای واقعی و هم روابط شخصی و علاوه بر اونها، مخاطبان آنلاین هم انتظارات فوق العاده بالایی از من دارن این فشار زیادی به من وارد میکنه، که میتونه منجر به توجه وسواسی به چیزهایی بشه که واقعا مهم نیستن حالا که داریم از انواع کمال گرایی میگیم متذکر میشم که بررسی تحقیقی نشون داده که معایب بزرگ کمال گرایی افسردگی، اضطراب، استرس، فرسودگی، این موارد بیشتر با نوعِ کمال گرایی اجتناب از شکست همراه هستن هرچند در درجات کمتر هم با نوع کمال گرایی تعالی جو مطابقت داشتن و بهرحال بازهم اثرگذار بودن
و مهمتر از همه اینکه اونها دریافتند که هیچ نوعی از کمال گرایی ها با عملکرد کلی بهتری همراه نیست پس حتی اگر افرادی مثل جابز هم بعنوان نمونه موفق وجود داشته باشن تحقیقات گسترده نشون میدن که کمال گرا بودن شما رو در کارتون بهتر نمیکنه
حالا سوال اینه که برای این مشکل چه کاری میشه کرد؟ اگر کمال گرا هستیم، چطور میتونیم ازش عبور کنیم تا کمال گرایی تأثیر کمتری در زندگی و کارمون داشته باشه اول کار اینه که انتظارات واقع بینانه تری از خودتون داشته باشین
مارتین آنتونی در کتابش با نامِ وقتی کامل بهحدکافی خوب نیست میگه «گرچه معیارها و اعتقادات افراد ذهنیه، اما مردم معمولا فکر میکنن تفاسیر، عقاید، پیشبینی ها و معیارهاشون درست نیست.»
«پس با کمال گرایی کمتر، استانداردها و باورهای کمال گرایانهتون هم معقولتر میشه»
«و با معیارها و باورهاتون به مثابه احتمالات یا حدسهایی درباره روند درست امور رفتار میکنید، نه واقعیات سخت.»
و اگر شما هم مثل من اون کمال گرایی تجویز اجتماع رو دارید فکر میکنم بهترین راه برای شروع، صحبت با مردم باشه بپرسید واقعاً چه انتظاری از شما دارن چون بارها و بارها پیش اومده که با افرادی که باهاشون کار می کنم یا مخاطبانم صحبت کردم و فهمیدم که اونچه که از من انتظار دارن شاید سطح بالا باشه، اما نه در اون سطح نجومی که من در ذهنم ایجاد کرده بودم حالا چیزی که باید کامل کنید اینه که چطور تلاشهاتون رو متمرکز کنید به عبارت دیگه، با قانون ۸۰/۲۰ آشنا بشید
این قانون میگه ۸۰درصد از نتایج، اغلب فقط از ۲۰درصد از تلاش ها حاصل میشه؛ چند مورد اندک اما مهم و ما کمال گراها اغلب در شناسایی این موارد مهم بسیار بد هستیم هم در قالب فردی و هم گاهی در قالب یک سازمان ضمن تحقیق برای این ویدئو، سردبیرم تونی داستان جذابی از کتاب خلاقیت یکپارچه نوشته اِد کتمال، بنیانگذار پیکسار بهم داد که میگه «پدیده ای وجود داره که تهیهکنندگانِ پیکسار بهش میگن پنیِ خوشرنگ که درباره اینه که هنرمندانی که روی فیلم کار میکنن، اونقدر به جزئیات اهمیت میدن که گاهی روزها یا هفته ها روی ظاهرِ یک پنی روی پاتختی کار میکنن که اصلا دیده نمیشه یک مثال عالی در فیلم هیولاها هست
جایی که مایک و سالی، بو رو به خونهشون میارن و یک نمای سه ثانیه ای هست که بو یه عالمه سیدی رو میندازه و هرچند نما فقط سه ثانیهاس و فقط جلد چندتا از سیدیها دیده میشه ولی هنرمندان پیکسار وقت گذاشتن و جلد تک تک اون سیدیها رو طراحی کردن تعدادشون ۹۰تا بود کتمال با این داستان در مورد روند تولید شرکت حرف میزنه و میگه «افراد مجبور شدن بخاطر شیوه تولید بدون اینکه چیزی از موضوع بدونن روی صحنه ها کار کنن، پس جهت اطمینان بشدت جزئی کار کردن.» اما بینش دیگه ای هم اینجا وجود داره اون ادامه میده «بدتر از همه اینها، ازونجا که استانداردهای ما بسیار بالا هستن، اونها به این نتیجه رسیدن که بیشتر همیشه میتونه بیشتر هم بشه.» این چیزیه که کمال گراها باهاش مواجهان و حقیقت اغلب برعکس اینه؛ یعنی بیشتر همیشه میتونه کمتر بشه، اتلاف وقت میتونه کمتر بشه
پس کار خودتون رو نقد کنید
سعی کنید اون ۲۰درصد بااهمیت، اون موارد مهم اندک رو شناسایی کنید و زمان کمتری برای تکمیل ۸۰درصدی که اونچنان اهمیت نداره صرف کنید در نهایت، از روی عمد ناکامل عمل کنید یکی از روشهای متداول غلبه بر ترس، مواجهه درمانی نامیده میشه اساساً، شما خودتون رو دوباره و چندباره با افزایش اندک شدت در معرض چیزی قرار میدید که ازش میترسید تا اینکه درنهایت ترستون از بین بره و برای اعمال این اصلِ مواجهه درمانی بر مشکل کمال گرایی، شما باید بهعمد ناکامل باشید یکی از مثالهای محبوبم در این زمینه، اندرو هوانگِ یوتیوبره که مدام درحال ساخت موسیقیه و خب، هرچی گشتم نتونستم ویدیوی مدنظرم رو پیدا کنم
اما یادمه توی ویدیویی میگفت وقتِ ضبط قطعات موسیقی، همیشه خودش رو به فقط ۴برداشت محدود میکنه پس اگر قراره با گیتار آهنگ خاصی ضبط کنه، فقط ۴برداشت میگیره، بهترین رو انتخاب میکنه و تمام برای همینه که اندرو صدها آهنگ در اسپاتیفای منتشر کرده و من در همین مدت فقط سه کار انتشار دادم پس بد نیست یه چیزایی ازش یاد بگیرم چالش های کمّی هم چیزای خوبی هستن جنیفر دیوالت در طول ۱۸۰روز، ۱۸۰ وبسایت کوچیک ساخت و در این حین، چیزهای بسیار زیادی یاد گرفت دوستم مارتین که در نوشتن متن این فیلم بهم کمک کرد و به اعتراف خودش در کمال گرایی از من هم بدتره گفت که در یک چالش روزانه اینستاگرام شرکت کرد و بیش از ۲۰۰روز، هر روز عکسی منتشر کرد تا ناکامل بودنِ عامدانه رو تمرین کنه
و نتیجه فرعی اینکه بهم گفت اخیرا مجموعه ای از بهترین آثار عکاسیش ساخته مجموعه از ۲۴عکس تشکیل شده و مارتین متوجه شد که ۱۵تا از عکسها از بین آثار چالش روزانهاش انتخاب شدن پس هرچند اون وقت زیادی برای انجام یک کار کامل صرف نکرد اما درنهایت از نتیجه کار بسیار راضی بود و این دلیل داره نه تنها این مهلت ها زمان کمی برای ساخت و توجه به گرایش های کمال گرایانه بهتون میدن بلکه همچنین بازخوردهای زیادی دریافت میکنید شما دارید میسازید و منتشر میکنید و بازخورد میگیرید و دوباره مرور میکنید
این باعث پیشرفتتون میشه
کمال گراها بازخوردهای زیادی دریافت نمیکنن تحقیقی که ابتدای کار بهش اشاره کردم میگفت کیفیت کار کمال گراها بهتر از دیگران نیست، اما اونها دلیلش رو نمیدونستن و من فکر میکنم دلیلش اینه که کمال گراها بازخوردهای زیادی نمیگیرن اونها اون بازخوردی رو که برای رشدشون حیاتیه ندارن پس گاهی بهعمد ناکامل باشید
نه تنها میتونید بازخورد دریافت کنید، بلکه هر بار که به روشی ناقص رفتار میکنید
به مغزتون ثابت میکنید که کامل نبودن اونقدرها هم که تصور میکردید مصیبتبار نیست
شخصیت ناکامل